danialdanial، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دانیال زرنگ مامان بابا

دنی و درخت کریسمس.

عشق من سلام - خوبی؟؟؟؟ عزیزم امروز صبح با هم رفتیم مهد کودک و قراره که از این به بعد هفته ای چند بار بریم. چون مامانی هم حوصله ات سر میره و هم با بچه ها بازی کنی و سرگرم باشی. رفتیم مهد اقاقیا و خیلی مهد خوبی بود و مهم اینکه نزدیکه. اصلا" گریه نکردی و رقتی همه جا سرک کشیدی و بازی و برای روز اول عالی بودی. 1ساعتی بودیم و با هم قدم زنون اومدیم. چون این خیابون مسیحی هاست - پر از درخت های کریسمس و بابا نوئل و ...بود. وای که چه شور و هیجانی و مردم خرید میکردند و خیلی جالب و قشنگ بود. تو هم این درخت ها را دیدی و برات جالب بود و منم ازت عکس میگرفتم و خوش گذشت. ...
27 آذر 1390

درخت کریسمس.

اینم درخت کریسمس که ارمنی ها و مسیحی های عزیز اماده و تزیین کردند و اماده سال نو میلادی هستند. و تمام خیابان پر از درخت و بابا نوئل و ... خیلی زیبا و قشنگه. ...
27 آذر 1390

دانیال در مهد کودک اقاقیا.

افرین به پسر گلم - با اینکه اولین بار هست که اومدیم مهد کودک ولی رفتی همه جا رو بررسی کردی و اومدی توی کلاس و نشستی و مشغول لگوبازی شدی و خیلی خوب همکاری کردی. با بچه ها ارتباطت خوب بود و نازشون میکردی و ازت راضی بودم.   (((خسته نباشی عزیزم- همیشه موفق باشی.)) ) ...
27 آذر 1390

دنی کنجکاوم. ( و فشرده شدن کلاس *****)

سلام مرد کوچک- امیدوارم که همیشه سلامت باشی. امروز شنبه -من مشغول کارهای خودم و تو هم این بازی فیلت را اوردی و برای خودت سرگرم شدی. و بعد هم کارت بازی و کارتون و حسابی سرت گرم بود. از این هفته هم قرار شده که هفته ای 3 بار بریم کلاس تا زودتر پیش بیفتی. عصری با هم اماده شدیم و رفتیم. شاهین و شهداد و ... همه دوستات بودند و سه تایی هم با هم توی کلاس بودین. امروز بقدری خوب و عالی بودی که همه می یا مدند و ازت تعریف میکردند. حسابی خستگی مامان در رفت. (بوس)**** بعد از کلاس هم اومدیم خونه . ...
27 آذر 1390

دنی در پارک گلبرگ.

عزیزم روز جمعه صبح با بابا دامون بعد از خوردن صبحانه رفتین پارک و گشت و گذار. منم خونه و مشغول اماده کردن ناهار و کلی توی پارک بازی و شیطونی.و .... اومدین خونه و رفتین حمام و ناهار خوردیم و تو خوابیدی ومن و بابا هم نشستیم فیلم دیدن.(اخه مامان جون تو بیداری که نمیذاری ما فیلم ببینیم یا غذا میخوای یا شیر و یا ....) خلاصه سه تایی خونه بودیم و خوش گذشت. ...
27 آذر 1390

تفنگ بازی دانیال.

ای قربون ذوقت برم من.************ عصری رفتی توی اتاقت و تفنگت اوردی و شلیک می کردی و ذوق می کردی. مامان فدات بشه که وقتی می خندی خدا تمام دنیا را به من میده. عاشقتمممممممممممممم. بوسسسسسسسسسسسس. ...
25 آذر 1390

کیک شکلاتی.********

مامانی عصری که از بیرون اومدم خونه به بابا گفتم هوس کیک شکلاتی کردم و بابا هم رفت خرید خونه و ... وقتی اومد خونه این کیک شکلاتی خوشگل و خوشمزه را خریده بود وای....... جای همگی خالی خیلی عالی و خوشمزه بود. (عزیزم دستت درد نکنه- ممنونیم ارت که همیشه به فکر ما هستی.) ...
24 آذر 1390